۱۳۸۸ فروردین ۱۱, سه‌شنبه

گل دی

تو قلبِ من نشونه ای
از اون روزای کهنه نیست
تو قلبِ من بهونه ای
واسه سکوت و خنده نیست
تو چشم من نگاه نکن
نداره رنگِ آشنا
کابوس ترسناکی شده
این انتهای خوابِ ما
ستاره هامون رو برا
بازیِ بوسه میاریم
زنجیر میشن از حادثه
تخم بدی رو می کاریم
ماه دیگه مالِ ما نبود
مهر حسودا شده بود
دل تو دیار زندگی
پیر و خموده زودِ زود
تو قلب من نشونه ای
از آبـی مهر تو نیست
روزای قرمز و سیاه
ماهی مرده سهم کیست
ترانه ها که کم شدند
مرثیه های دم به دم
ثانیه های فاجعه
قربانیانِ فوج غم .

تو چشم من شراره ای
به قدِ لبخندِ تو نیست
آرزوها به شادیِ
لحظه ی پیوندِ تو نیست
امید به روز نو میگه
دلخوش خاطرات نشم
خاطره آفرین بشم
خط روی سرما بکشم
به انتظار فصل نو
روشنترین ستاره رو
مهمونِ چشمونت کنم
همین جلو این روبرو
به خاطر تو گم کنم
حجم سکوتِ باطلو
به عشق تو پیدا کنم
تموم فریادِ دلو
ماه و تموم روشنی
قربونِ خنده ی چشات
زنده کن روح مرده رو
با هُرم و آهنگِ صدات
تو قلب من نشونه ای
از اون روزای کهنه نیست
سپیدترین پگاه اومد
عاشق سبز صحنه کیست ٢

۱۳۸۸ فروردین ۸, شنبه

خواهش

خواهشم از شما اینه
که گُر نگیری اِنقده
برای دلبستگیات
مایه نذاری که بده
خواهشم از شما اینه
که کاشاتون زیاد نشه
میسوزه اون دلِ کوچیک
محتاج این پُماد نشه
خواهشم از شما اینه
بعضیا بد ساخته شدن
تعمیر گارانتی کدومه
درب و داغون و بیخودن
خواهشم از شما اینه
قدر خودت رو بدونی
برای هر سلیطه ای
اِنقده دربست نرونی

به خودت احترام بذار
خـدا رو هر سو بنگر
چرندیات رو ولِلِش
بگو که بنده بی خبر
زیبائی تو وجودته
که می پسندی این همه
شادی و امید بی خـدا
خودش یه جوری ماتمه
الکی خوش بودنه و
کلانتر بدونِ شهر
خودت رو از دست میدی و
با همه خوبی میشی قهر
این همه حرف که گفته شد
خیلیاش راسته به خـدا
شک نکن به معجزه ها
خـدائی هست نه اون بالا
تو مهر اون شناوریم
هر وقت بخوایم دست می گیره
فقط بخواه از تهِ دل
این بدیاست که می میره
نور سپیدِ لایزال
امید و روشنی ز توست
طالبِ یک روزه نِه ایم
عاشقِ از روز نخست . ٢

خواهشم از شما اینه
دقیقه ای کنار هم
رد کنیم تایم غصه رو
با این تـرانـه دم به دم
خواهش و اشتیاقِ من
برای لبخندِ تو بود
وَاِلا دل سیاه شده
کنار ساعتِ حسود . . .

۱۳۸۸ فروردین ۴, سه‌شنبه

باز از نو

حرفائی واسه نگفتن
بغضائی که نشکفتن
عشقی که پنهون و سرده
فاصله ها چه زُمختن
کابوسای پاره پاره
دلی که بی اعتباره
دردی که چاره نداره
مرگ میباره مرگ میباره
این روزا قصه ی موندن
قصه ی تلخ سکوته
قصه ی دلواپسیها
دره و وهم سقوطه
دل میگه عقل نمیذاره
جون میخواد تن نمیباره
تو کی هستی من چی میشم
قلب درگیر شعاره

حرفائی واسه نگفتن
هموناست که می سوزونه
روزا بی واژه و خالی
پُر تردید می شکونه
می شکونه دم به دم دل
اما اشکی نمی باره
واسه این عاشق زخمی
کسی مرهم نمیاره
روی این زخم قدیمی
کسی مرهم نمیذاره
فرق نداره کی بباره
موندنه که در فراره
آرزوهای خیالی
خواستنیهای حسابی
گُنده شد حسرت دوباره
بی جوابی بی جوابی

دله راضی شد به فردا
به غروبِ سردِ دستا
چشم خسته و خماره
گم شده تو شهر مستا
یا هوسها آرزو شد
پای شادی رگ به رگ شد
غم و اندوه به هجومه
دیگه انگار تک به تک شد
میخواستم بگم چی میخوای
میخواستم بگم کجائی
راستی راستی منو میخوای
پر غرور چه بی صدائی
بازم قصه ی دوباره
یه شروعه بی ستاره
ساده شد تبِ سرودن
برد نداره این قماره . . .

۱۳۸۸ فروردین ۱, شنبه

رفتن و رفتن


تو نه اهل آسمونی
که همش اوج و فرو داشت
تو نه اهل این زمینی
که همش بگو مگو داشت
توئی اونیکه رو لبهاش
پر شوقه شوقِ پرسش
که آهای زمین چی دیدی
از یه دنیا رنج گردش
مگه خورشید چی میاره
واسه تو یه اشکِ سوزان
منم اون قطره ی نالان
از شب و برق هراسان
زمین سیاره ی آبـی
دوستی با آتیش هراسه
آبیات بخار و پرواز
می سوزی تو آسه آسه
ماها ریشه مون تو خاکه
زاده ی این سرزمینیم
توئی مـادر تو امیدی
واسه تو ستاره چینیم
خورشید انگاری حسوده
چشم نداره باشیم با هم
ما رو میفرسته این بالا
دسته جمعی آه و ماتم
اونقدر غصه زیاده
که اشک میشیم و می باریم
تا دلِ خاکت میریم و
راستی راستی بی قراریم
اما باز اون دستِ آفتاب
اون دستِ زرد و آتیشی
گیر میاره هر جا باشیم
ظالم تو اهل چه کیشی
قصه ی ما قصه ی غم
انتظار و اشک و مرهم
سرگردونِ آسمونیم
نداریم حتی یه همدم
اون بالا وقتی زیاد شیم
وقتی از سپید سیاه شیم
بازم داس رعد و برقه
که میخواد از نو سوا شیم
اون درو میکنه ما رو
تا تک باشیم و پیاده
ابر زخمی تیکه تیکه
کیه از رنج ما شاده
بعضی وقتا رو زمینیم
شوقِ بودن توی رگهاست
نمیخواد که ما بباریم
قطره راستی تک و تنهاست
گَهی ریزه گَه درشتیم
یا بخاری توی مشتیم
یا مِهی که عاشقی رو
تو چشای باغچه کاشتیم
بعضی اوقات دونه برفی
یا تگرگ شبِ زمستون
سهم ما بارش و بارش
روی جنگل یا بیابون
هر چی هستیم هر جا باشیم
نمی خوایم ازَت جدا شیم
تو هم مثل ما اسیری
کاش می شد واست فدا شیم . . .

٩ دی دوشنبه

۱۳۸۷ اسفند ۲۷, سه‌شنبه

ترنم

خدا نگهدار دلِ دیوونه
بازم تو بودی واسم نشونه
خدا نگهدار حالا که رفتی
شب و سکوته بغض و بهونه
خدا نگهدار ای عشق دیرین
برای این تنخسته نمونی
خدا نگهدار به شوقِ فردا
فدای تو پرسه و جوونی

اگه تو پائیز توی شبانه
توی تنهائی تـرانـه
بمیره لبخندِ عاشقانه
بمونه ترس و شک و بهانه
بازم رو لبهام اسم تو جاری
توی خیالم یه نوبهاری
که زنده و سبز و بی مثالی
چه بیقراری چه بیقراری
اگه زمستونِ سرد و زخمی
با سوز و سرما یه تیکه اخمی
منجمد و یخ احساس تلخو
بدونِ حرفی بدونِ رحمی
تو اون تابستون که می سوزونی
شک و هوسها رو می پرونی
نگاهِ تو روشن و بلنده
آره همونی که خوب می تونی

سلام عزیزم دلِ پریشون
از اومدن باز نشی پشیمون
سلام عزیزم کجا می رفتی
سفید تو ظلمت نمیشه پنهون
سلام عزیزم رویا میشم باز
از صد تا کابوس پرواز و پرواز
سلام عزیزم بازم از آغاز
ترنم ناب سر بده آواز ٢

۱۳۸۷ اسفند ۲۳, جمعه

روز نو

صداها برام غریبه
وقتی آسمون عجیبه
نگاه کن یه اخم تو هم
عاشقونه رفتی کم کم
سر این خیال تا کِی
باید گرم قصه باشه
آره تلخه این حکایت
عاشقی باید فدا شه
فدا شه دیگه نبینه
این همه خیال و درد رو
صداها براش غریبه
ساده دادن حق مرد رو
وقتی تنهائی فریبه
وقتی عشق تنها یه بوسه است
نگاه کن یه اخم تو هم
خنده ماهی سهم کوسه است
آره آسمون عجیبه
پُر التهاب و خواهش
گرمی آفتاب حرومه
واسه شب ترین نوازش
توی این همه دو رنگی
رنگِ ما آبـی دریاست
ابتدای قصه اینجا
زندگی به رنگِ فرداست
آخه این حکایتِ ماست
من و تو تنهائی با هم
عاشقونه رفتی کم کم
اما کم نشد علاقم
شاید یه حرفِ نگفته
همیشه اینجا نهُفته
اون کلام اینه می خوامت
موندگاره باقی مفته
لحظه ها که کم نمونده
ساعتای بغض و فریاد
گفتن کم گفته ها رو
مبادا ببری از یاد
روزای سکوت و رامِش
دلِ خنده کاش خواهش
کاشتن نگاهی روشن
عاشقونه با تو با من
دنیای سبز کلامو
آبـی دلگفته هامو
سفیدِ آرامش تن
از تو و شادی و خفتن
روز نو روز غروره
هر ستاره شوق نوره
کاشکی خنده ها ز دل بود
خـدا شکرت جور جوره ( ٢ )

۱۳۸۷ اسفند ۲۱, چهارشنبه

یادگار

گوش میدی به حرفِ من
ای مهربون
این روزا قدِ تموم آسمون
دل من شادی رو گم کرده
بدون
این زمون
سنگیه هفت تا آسمون ٢

قدِ تو که ساده رفتی
قدِ من که دل بریدم
قدِ تو که دل شکستی
آره در خودم خزیدم
قدِ ما که مثل مائیم
اما شکل قصه نیستیم
تلخ و دوره اون خیالت
شاید شکل غصه نیستیم
شاید یه لحظه نگاهت
عاشقونه به دلم زد
اما اون تلنگُر خوب
گند به این آب و گِلم زد
شاید زرد نشد شنفتن
دیر و سرده از تو گفتن
شاید اما کی میدونه
بی تو بودن خواب و خفتن ٢

انگاری جای علاقه
نفرته که می سوزونه
انگاری گناه زیاد بود
واسه این قلبِ یه دونه
تن من خاکی و زخمی
تن تو فصل شکفتن
چقَدَر سیاه سفیدیم
یه تضادِ حال به هم زن
تو نباشی کی می تونه
بشمره خیال و وهمو
من نباشم چی می مونه
جز یه روزگار سرد و
تو نباشی کی می فهمه
مونده جای پات رو قلبم
من نباشم چیه دنیات
شکل روزگار سردم ٢

اگه تو باشی نباشی
تو سکوتت قدِ ما شی
یا توی سفره ی قلبم
مثل مورچه و خـدا شی
یه اثر یه انعکاسی
یه عطر خوب از جوونی
تو همونی که می تونی
تا ابد دلو برونی . . .

۱۳۸۷ اسفند ۱۶, جمعه

آبـی آواز

تموم ساعتا همقدِ ما شد
همه تا زیر کندوی تـرانه
همه بغض و سکوتِ بی بهانه
همه راویِ دردِ این شبانه
که این دلگفته ها رنج مدامه
که عاشق پیشگی دورش تمومه
همه رنج از خیالِ باطلی بود
کبوتر نیست دردم جغدِ شومه
زبون این گفته ها رو بیش و کم داشت
که فرداهای ما همسنگِ مهره
چرا راوی همش بود و نبوده
سیاهِ سنگِ غم همرنگِ چهره
تو می دونی تموم بی دلیمون
همه از بابتِ بی حاصلی نیست
دروغه قهر فردای دوباره
غروبِ آخره عاشقترین کیست ؟

تموم تشنه ها رفتند از اینجا
همه لبتشنگی لبخندِ ما شد
چرا بودن به آسونی هدر شد
چرا آسودگی از ما جدا شد
که این دلواپسی پرواز را بس
که هجرت شوقِ این آغاز را بس
حکایت گفتنی های دوباره
مکررها دلِ دمساز را بس
من اینجا خسته از روزای جاری
سکونی قدِ آرامش طلب کن
همه مردابِ تلخ غافلی رو
به دریائی پُر از پـرواز شب کن
تو می دونی تموم بی دلیمون
همه از بابتِ بی حاصلی نیست
دروغه قهر فردای دوباره
غروبِ آخره عاشقترین کیست ؟