۱۳۸۷ اسفند ۹, جمعه

انتهای خزان

تازه شدن
خبر از این سفر داشت
کهنگی رو
اصلا اون باور نداشت .

همیشه من دلم میخواد
بباره
تو آسمونِ چشمام
پا بذاره
قطره به قطره خاکِ نازنین رو
از این تنهائی و سکوت دراره
مردی با چتر بسته
زیر بـارون
به احترام این همه قشنگی
آروم و آروم میشنوه
حیات رو
تو روزگار سنگی این یه رنگی ٢

آدمها یک یک
ماشینا ده و ده
رد میشن از پیاده رو خیابون
درختا جمعی
همه زیر بـارون
می فهمن اون حال و هوای ناودون
کم کَمک با باد
تکون میخورن
میشنون این دلضربه های بـارون
سبزه ها وقتی که پر آب میشن
دعا برای غربتِ بیابون
آسمونم که کِشته ای نداره
زود به زودم درو میشن می اُفتن
تو انتهای فصل پائیز دل
همیشه از غروبِ سردی گفتن
میبارن و خبر میدن دوباره
که آسمونِ چشمات غصه داره
دلت یه پارچه آتیشه می دونم
کیه که خنده و امید بیاره
خنده ی از تهِ دلم کجا بود
کهنه گیا چرا نصیبِ ما بود
دلم میخواد که مثل تو ببارم
سطور من خاموش و بی صدا بود ٢

تازه شدن
خبر از این سفر داشت
کهنگی رو
اصلا اون باور نداشت
تازگیا
به شوقِ دیدنِ تو
تو قلبِ هر ابری
یه آذر می کاشت .

٢۵ آذر
رودسـر

۱۳۸۷ اسفند ۶, سه‌شنبه

هوادار

عشق منی تو
عمر منی
آخه با اجازت
گرفتار تواَم
قلبِ منی تو
دلبرمی
آخه با اجازت
هوادار تواَم
روز و شبِ من
طی نمیشه
آخه می دونی
پیش تو چه حالیه
روزای آفتاب
شبِ مهتاب
آخه می دونی
که جام چه خالیه
صدام نزن من
صدات کنم
آره اسم تو
دوای دردمه
وقتی می خندی
با خود میگم
بی نفست
راستی سردمه

اگه دو روز بی تو شب شده
اگه نگاهی هدر شده
اگه نسیمی تو قصه ها
به خاطرت در به در شده
بدون که عمری فدای تو
فدای پیوندِ خاطرم
تو رسم خوبِ صداقتی
که بنده با عشقم چاکرم
که حاضرم بی تو گم کنم
تمومِ دنیای روشنو
به شوقِ نوری تو قصه هات
برم تا فردای بی منو
بسازیم دنیای شعر و شور
برای قلبی که روشنه
برای بُغضی که خالیه
برای اون عشقی که بی منه ٢

عشق منی تو
عمر منی
آخه با اجازت
گرفتار تواَم
قلبِ منی تو
دلبرمی
آخه با اجازت
هوادار تواَم .

۱۳۸۷ اسفند ۲, جمعه

تو با من

تنهای تنها
با دل نشستم
بی تو چی بودم
با تو چی هستم
بی تو یه رهزن
بر این دقایق
بی تو یه نفرین
بغض شقایق
یک قلبِ ساکت
که تو سقوطه
بی تو کی گفته
شادی هُبوطه
یه طرح غمگین
از این زمستون
مشتاقِ مشتاق
کو بوی بـارون ٢

تنهای تنها
با دل نشستم
بی تو چی بودم
با تو چی هستم
با تو یه شوقم
اون شوقِ فریاد
اون تکنوازی
نمیره از یاد
با تو یه نورم
اون نور روشن
هر لحظه ای شاد
شیدا و بی من
با تو یه حرفم
حرفی شکفته
تو اوج بودن
دل از تو گفته
از تو شنفتم
دنیا یه دریاست
آبـی و پاکه
همرنگِ فرداست
با تو می گفتم
دلگفته هامو
اون بغض سنگین
دردِ دلامو
از این دو روزی
که پر گلایه ست
که خام و سرده
درد و کنایه ست
من با تو واژه ام
از بیتِ آخر
مستی گناهه
تنها تو ساغر

یک روز روشن
یک روز پر مهر
تو پیش رومی
با آخرین شعر
با بوی بـارون
با این شکفتن
تنهای تنها
باز از تو گفتن
از تو سرودم
شعر و تـرانه
ای خوبِ آخر
تنها بهانه
تو با من و من
همرنگِ فردا
چه با شکوهه
وقتِ تماشا . . .

٤٥ : ٣ بامداد
٢١ آذر

۱۳۸۷ بهمن ۲۶, شنبه

ورا

دلت میخواد مثل نسیم
آبـی و با خـدا باشی
دلت میخواد بد نباشی
یه پارچه با صفا باشی
دلت میخواد تا خودِ صبح
هی گُل بوسه بکاری
دلخنده ها هزار هزار
اخمی به ابرو نیاری
اگه تو هم مثل همه
گیر شش و بشِت باشی
لبخندِ تو دروغیه
میخوای ازش رها بشی
رها بشی از صورتک
گفتنیهای کک و مک
دلضربه های بیخودی
پیغام تلخ قاصدک
باید که باز نوا بشی
مثل نسیم جدا بشی
نگی نمیخوامت برو
واسه سکوت صدا بشی
باید که بال و پر بشی
واسه همه دل تشنه ها
غذای روحو بیاری
واسه این خِیل گشنه ها
اگه تو هم تو این زمون
خم کنی پشتِ آسمون
بشکنی شیشه ی شبو
واسه تمام کهکشون
یک دلِ عاشق نمیشه
که سربلنده همیشه
فدائی خـدا شده
فدای میهن و ریشه ٢

دوستت دارم

روز تولدِ توئه
عزیزترین نازنین
تو انتهای پائیز و
شبای زیر ذره بین
روزی که میخوام صبح اون
گرمای خورشیدِ نگات
قلبی رو شعله ور کنه
که دم بگیره خنده هات
می میرم با شوقِ چشات
ضرب و صدای نفسات
عاشقترین منو ببین
چه آبیم توی هوات
روز و شبای عاشقی
به قدِ عرض آسمون
الهی صد ساله بشی
آمین خدای مهربون

این جمعه های پر سُرور
همه امیدِ روز نو
قربونِ دلخستگیات
رسیده حالا فصل تو
ظهری که میخوام گوی مهر
تقدیم به محضرت بشه
آذر سرخ بی نیاز
به عشق تو تا همیشه
مثالِ اسمت پر ز گُل
پر ز نوید و روشنی
جونِ من آفتابی و شاد
ستاره ی عمر منی
روز و شبای عاشقی
به قدِ عرض آسمون
الهی صد ساله بشی
آمین خدای مهربون

روز تولدِ توئه
پر ز طراوت و نسیم
عسل ترین ترانه ایم
همیشه تو قلبِ همیم
شبی که میخوام نازنین
به اعتبارت رو زمین
هزار هزار فرشته با
رنگای پائیزی عجین
بوسه ی ناب رو ببینن
که رو لَب و لُپ می کاریم
دوسِت دارم های قشنگ
عشق و خـدا رو میاریم
روز و شبای عاشقی
به قدِ عرض آسمون
الهی صد ساله بشی
آمین خدای مهربون .

۱۳۸۷ بهمن ۱۸, جمعه

پریشون

اگه خـدا بخواد میشه
جهانِ من پر مِه و گرد و غبار
که چشم من همش سیاهی میبینه
تموم فصلهای تباه میشه بهار
کرانه تا کرانه پر ز روشنی
غرور دل نمیشکنه به آسونی
برای خاطر همه بغض زمین
شبگریه ای نمیشه سرد و پنهونی
شاید زیاده از حد و نظر
خواست دل من
ولی بدون که عاقبت
همین دو روز مشکل من
خـدای من اگه کنار ساحتت
تو سایه سار رحمتت
نگم گلایه های بی امون
از امیدِ مغفرتت
پیش کی آفتابی بشم
آخه تو همبغض منی
من که نمیخوام گم بشم
تو رنگِ باور می زنی ٢

این روزا به خود رسیدم
وقتی گم بودم و خسته
وقتی تن داده به یأس و
گُلای امید شکسته
دروغ تو دلا پیچیده
مثل لالائی مادر
تو رگ و خون و وجوده
حتی از زندگی برتر
اما قلبی که واسه تو پابشه
تو یه دنیا جا نشه
اگه تو بخوای میشه
همه سکوت معنا میشه
دلی به آخر میکِشه
تموم این تنهائی رو
از قلبِ سبز و روشنی
سرودِ جان رهائی رو
دیگه نمی مونه پلید
آبـیا شعله ور میشن
قیامتی به پا میشه
بدی و زشتیا میرن
میرسه اونجا که خـدا
خبر داده به بنده ها
انوار روشنش میگن
اینم بهشتِ عاشقا
کرانه تا کرانه نور رحمته
سرشار عشق و مهر و نعمته
زیبائی و سرور و شادی این همه
سرای جاوید نه کنج حسرته ٢

۱۳۸۷ بهمن ۱۵, سه‌شنبه

بارون

خالی انگار دم می گیره
همه ی حالِ خیابون
وقتی زیر ضربه ضربه
اون دلِ کبود هراسون
شیروونی یه پارچه پیوند
با اون قطره های پاکند
سُرخُرون از توی ناودون
این همه لبخند و لبخند
قطره ها سُر میخورن
غِل میخورن هِی پشتِ هم
چیکه چیکه قاطیند
می اُفتن از یه مشتِ هم
قش میرن همهمه ی شادُ ببین
زیر پل قاطی رودخونه میشن
غرقِ ما و این همه بودنِ خیس
توی دریـا یه ریشن
از یه بغض همیشن
دلشون آفتاب میخواد
پس که تا اشکت دَراد
بخار میشن زیاد زیاد
اون بالا سرگردونن
روی قاره های سبز و زرد و قهوه ای
باد اونا رو دست به دست
چه بخار ساده ای به کجا افتاده ای
بازم تو بالاسر شهر منی
الهی زمین ساحل ببرت
قورتت بده تا بمونی
بشی تو خونِ گیاه ها بی زحمت
ابرای سفیدی کم کم
میشن باز قدِ یه عالم
با یه بغض و خشم و ماتم
کم کَمک سیاه میشن آهای باهاتم
اون همه فاصله رو
تا به زمینِ پر ز مِه
با یه همقطار آبـیت
بدونِ اسب و زره
یه سقوط آزادِ مَشت
از دلِ آسمونِ سرد
به مامان ابره نگفتی
دیگه دنبالم نگرد
بازم تو ضربه زنون
حضورتو جار میزنی
قلم و کاغذ میخوای
یا که دنبالِ منی

آره بازم دم می گیره
میخونن یه پارچه خندون
توی رودخونه نمیریم
قرار ما سر میدون ٢

٢:٣۵ بامداد
١٢ آذر