۱۳۸۸ دی ۸, سه‌شنبه

پگاهی پاک

جانم به قربانت ایران زیبایم
با خون سرودی نو مجنون و شیدایم
یزیدیان کشتند هر روز عاشوراست
تا نینوا باقی یک میر ثارالله ست

طلوع صبحی نو
طلوع عشقی پاک
بر خاطرم افزود
شکرت خـدای خاک
بر خاطرم افزود
مهر جهانتابَش
با گرمیِ لبخند
عشقِ جهانخواهَش
بر خاطرم افزود
پرواز تا شادی
خوشخوان و بی پروا
پیوسته آزادی
وقتی که می بینی
ابران و کوهِ بلند
وقتی که می چینی
یک خاطرِ پُر خَند
وقتی پگاهی پاک
بشکست ظلمت را
برپاترین یلدا
آوارِ غفلت را
آن دَم کُنام صبح
شور است و آبادی
زنده پُر از زایش
نو رَسته فریادی
آن دَم دلِ شیدا
رو به خـدا آرَد
شوقی همه آرام
مهری که می کارد
طلوعِ صبحی نو
طلوع عشقی پاک
کابوس شب سر شد
شکرت خـدای خاک ٢

۱۳۸۸ آذر ۲۷, جمعه

مشق گفتن

کی ضرر کرده عزیزم
تو که با یه دنیا قهری
تو که با دلخوری نو
به خـدا یه گوله زهری
کی ضرر کرده دوباره
اونکه تندی بی قراره
اونکه بیخودی شکاره
از من و دل در فراره
این روزا من تو رو دارم
تو هم هر چی عاشقی رو
حالا رو کن اون مرام و
اِفه های صادقی رو
ژستِ تلخ تو ستاره
که غروب و شب نداره
همه عالم توی دستات
سیبِ آبیو کی داره ٢

من همین یه خورده خشمم
یه نفس شور دوباره
باز از اول تو کجائی
میشه با الف بیائی
من همین یه خورده دردم
بی نفسهات سردِ سردم
تا به حال دلم رو چیدی
تا بخوام دورت بگردم
تا ابد تا خودِ فردا
چشامون مستِ خیاله
برسه نوبتِ دیدار
این یکی فصلِ وصاله
نگو عاشقی محاله
اون یه چاهه من یه چاله
دیگه خوردنی نداره
آش کشکه مِید این خاله ٢

وقتی از ابد سقوط کرد
آدم انگاری هُبوط کرد
هر چی سنگ و پای لنگه
حوا انگاری یه شوت کرد
وقتی رشته شد پِلانات
وانتِدِت بالا اعلانات
همه جا فرار و ای یار
کجا رفتن جونِ جونات
ساده بودم و یه باره
تو ی چنگت این شعاره
اگه گرگی من یه ببرم
طوفانت واسم غباره
چند و چونِ تو یادم نیست
اما باز دلخوری کافیست
شُبهه شد برام دوباره
با تو نمره هام همش بیست ٢

۱۳۸۸ آذر ۲۰, جمعه

انگار این بار

بهت گفتم که بری باهات میام
دروغم چیه
بهت گفتم که ازَت یه دل میخوام
دروغم چیه
بهت گفتم و نگفتی رازتُ
اما من فقط واسه خودِ شمام
دروغم چیه
تستِ عاطفه نگیر از من و دل
نذار باز پیش شما بشم خجل
راستی راستی قلبِ من تنگِ توئه
نفسم در نمیاد عشق تو سِل
اما باز تو رو میخوام
دروغم کجاست
نگو دوست داشتنمون یه اشتباست
آره این بار به خـدا دِق می کنم
دستمو پس نزنی دروغم کجاست
دیگه امروز یه جائی همین ورا
قاطیِ ساعتِ غم شکلِ بدا
میذارم میرم که کافر شم پیشت
دین تو دروغیه به اون خـدا
بهت گفتم که ازَت یه چیز میخوام
صداقت امنیت و صلح و صفا
حالا تو بگو چرا چرا چرا
من یه ساز که ندارم حتی صدا
قرار بود عشقِ تو شَم
دروغم چیه
روز و شب با تو خوشم
دروغم چیه
یه هوس تموم دنیای تو بود
تو یه گربه من موشم
دروغم چیه
اصلاً هم دوست ندارم یار تو شَم
یا یه عمری من بدهکار تو شَم
اما شاید یه کاری واسَت کنم
افتخار بدم که سربار تو شَم
چِشِ من صاحبته
دروغم کجاست
نگو افسونت فقط همین نِگاست
صداها همه یه چیز به من میگن
چوب اون چه بی صداست
دروغم کجاست

انگار انگار
انگار این بار
دلِ تو ساکت و تبدار
انگار انگار
انگار این بار
تا قیامت شبا بیدار (٢)

۱۳۸۸ آذر ۱۲, پنجشنبه

پیروز و موندنی

من و تو بازیگرِ
شبای پر کینه و سردیم
من و تو حروم شدیم
آخر قصه تهِ دردیم
منِ من مـا نمیشه
مشتتو وا کن نگو نه
دستِ بخشنده میخوایم
مهرُ صدا کن نگو نه
آذرِ قلبِ تو آتیش زده به
هر چی بدی
فکری تازه ایده ای نو
ساختنو خوب بلدی
اون حرومی رو ولش کن
که نشسته بالا سر
گرگای زخمی میرن
شیـره نشسته پشتِ در
همه بغض دروغ و شر
سایه ی نفرتند داداش
مهر مـیهـن رو صدا کن
قلبِ خورشید ایناهاش
صحنه رو به هم بریز
زشتا رو کیش کن که برن
بتِ شر شکسته شد
مابقیا فقط زِرن ٢

همه انگاری نشستن منتظر
تا بقیه پا بشن
تا ابد منتظر یه معجزه
آره جمعی ناخوشن
آره مـا میدونیم و فکر می کنیم
بیشماریم واسه ایــران می خونیم
آره مـا پیروزیم و مـا می مونیم
با خـدا و عشق و شادی جوونیم . . .