۱۳۸۸ آذر ۱۲, پنجشنبه

پیروز و موندنی

من و تو بازیگرِ
شبای پر کینه و سردیم
من و تو حروم شدیم
آخر قصه تهِ دردیم
منِ من مـا نمیشه
مشتتو وا کن نگو نه
دستِ بخشنده میخوایم
مهرُ صدا کن نگو نه
آذرِ قلبِ تو آتیش زده به
هر چی بدی
فکری تازه ایده ای نو
ساختنو خوب بلدی
اون حرومی رو ولش کن
که نشسته بالا سر
گرگای زخمی میرن
شیـره نشسته پشتِ در
همه بغض دروغ و شر
سایه ی نفرتند داداش
مهر مـیهـن رو صدا کن
قلبِ خورشید ایناهاش
صحنه رو به هم بریز
زشتا رو کیش کن که برن
بتِ شر شکسته شد
مابقیا فقط زِرن ٢

همه انگاری نشستن منتظر
تا بقیه پا بشن
تا ابد منتظر یه معجزه
آره جمعی ناخوشن
آره مـا میدونیم و فکر می کنیم
بیشماریم واسه ایــران می خونیم
آره مـا پیروزیم و مـا می مونیم
با خـدا و عشق و شادی جوونیم . . .

هیچ نظری موجود نیست: