۱۳۸۷ شهریور ۹, شنبه

دوباره

شهرُ به آتیش کشیدم هزار بار
دوستم داری از قرار
دلت میخواد دلم رو
فرصت نمونده انگار
شهرُ به آتیش می کشم هزار بار
دوستم داری بی قرار
دست میذاریم دستِ هم
دیگه تمومه شعار
دوستم داری بی فرار
بی غصه از روزگار
روزای خوب شروع شد
آبـی شده انتظار
دوسِت دارم فرار
این قصه ی روزگار
باور نداری بشمار
عاشقتم بی شمار
شهرُ به آتیش بکشم چه جوری
وقتی میگی مجبوری
وقتی که دوست نداری
آره میگی به زوری
دوسِت دارم هزار بار
باور نداری انگار
اخم می کنی پشتِ هم
دیگه ندارم اصرار
لابد یه بهتر دیدی
همون که شیک و پیکه
تو رو میخواد چیکار بااا
پرنسس واسش ته دیگه
کی میگه اینو دیگه ؟
منم که دنبالتم
منم که حتی تو خواب
هواتو دارم همه جور یارتم . ٢
صدائی بود که می گفت
تو رو همراه دل دیده
تو رو اون وقتِ تنهائی
از عمقِ سینه ام چیده
صدا بُخل و حسادت بود
صدا از ننگ و عادت بود
ما رو بازیچه ی خود کرد
دروغ دیگه چه راحت بود
می گفت این منطِقه جونم
بگو با تو نمی تونم
به آینده امیدی نیست
دیگه با تو نمی مونم
اما حالا خودت فکر کن
ببین بی من تو تنهائی
خدائیش نیمِ هم بودیم
ببین چهره ات چه رسوائی
بگو آره تا دوباره
یه فصل از یادِ هم باشیم
بگو آره یه رویا نیست
چشو وا کن میخوایم پا شیم . ( ٢ )

۱۳۸۷ شهریور ۴, دوشنبه

نامردی رو ارشد کردم

انگار بهت بد کردم
نگاهتو سد کردم
یه میلیارد عشق و خوبی
فوقش واست صد کردم
انگاری حـ سد کردم
قرمزاتو رد کردم
تو عاشقی باختن و
یه حکمِ اَ بد کردم
زرد کردم و زرد کردم
تقاضای اَ شد کردم
اشهدتُ خوندی و
گفتی دلُ مرد کردم
خاک و شنُ گرد کردم
مهر تو رو سردکردم
رفته عقبگرد کردم
شطرنجتو نرد کردم ٢
نگو که این یه بازیه
راس راسی حکمِ قاضیه
نگاه گوش کن چه نازیه
آهنگِ غصه سازیه ( ٢ )

وقتی از قصه دور شدی
اونوقت میگم گنام چی بود
صداتُ سوزنی کن و
بگو که اون خدام کی بود
بهت میگم که حیفِ تو
چرا همش یک طرفه
وقتی دیدی پا نمیده
گفتی که دل مُعرفه
گفتی که باور نداری
غم تو دلم جا بذاری
گفتی همون شاهزاده ای
کتابُ اشتباه داری ٢
کتاب من سقوطِ تو
سقوطِ هر چی خوبیه
هر کی که خیرمُ می خواد
فکر می کنم دروغیه
کتابِ من جلد نداره
موریانه خورده سطراشو
هر چی که هست کِبر و غرور
حل نکردی معماشو
میدونی آرزوم چی بود
داشتنِ تو فقط همین
حالا دونستم هوسه
عشق تو رفت بشین ببین
گفته بودی صداقتُ
فقط جلو پام میذاری
گفتی دروغ در اومد اون
حرفای تو خواستگاری ٢
نگو که این یه بازیه
بازیِ مشترک تموم
قصه ی تو فُکاهی بود
دِرام نشسته روبروم . ( ٢ )

۱۳۸۷ شهریور ۳, یکشنبه

یاد او

صبحی که بارون میومد
دلم شدش اسیر غم
کابوس تلخی که دیدم
بُغضی که اون لحظه چیدم
بغضِ از دست دادنِ یار
توسلِ به مرده ها
خوندن حرفای دروغ
وسطِ کاغذ پاره ها
حرف از کلید و قفل غم
چرندیاتِ پشت هم
دلی که مطلوبش نبود
دروغکی یادش دادم
نامه به آخر می رسید
خطی که سطر آخره
مادر که خنجر بکشه
نامردیا سر به سره
تلافیا گیرِ همه
دقِ دلی که وا نشد
ساعت تبدار میگه
تو این بهارم جا نشد
جا نشد این کبودیا
جا نشد این صلح و صفا
نهیب زدن ته نداره
چه مرگته تو باوفا
وفا که ته مَه نداره
غصه هر چند باز بباره
بسه دیگه این اخم و تَخم
کی مونده شادی بیاره ؟ ٢

ستاره نقطه چین نبود
جاش اون بالا طاقِ ورق
قربونیا کم نبودن
بازم بلا باز شترق
دلت که مجبور نباشه
پا بده تایمِ آخره
مهمونیِ سوته دلا
تهش خیالِ ساغره
از تو که چیزی نماسید
دنیای پر سوز و نمک
خاطره هاتُ پس زدم
دیگه تمومه بی کلک
بازی یا اصلِ سورئال
تمومه بابا بی خیال
شِمه هاتُ بَلَت شدم
اینه معنیِ ضدِ حال
لباتُ ورنچین برام
مگه ماها دل نداریم
شروع یک فصلِ دیگه ست
بخوای نخوای مسافریم
نطق نکنی گافِ خدا
فقط بگو باهام بیا
دِلِی دِلِی شد شعر من
تا تهِ جاده این صدا
اگه خدا وکیل باشه
وکالتِ تو سیری چند
فصل شروعِِ خاطره ست
حالا بخند و باز بخند
خنده که ته مَه نداره
غصه هر چند باز بباره
مسافر فصلِ عطش
آبو به جلگه میاره ٢

ظهره نگاهی سبز و ناز
شعرُ به آخر می کِشه
بغضی که درمون شد به عشق
طعمِ خدا رو می چِشه . ( ٢ )

شنبه
١ تیر ٨٧
شهر سبزم

۱۳۸۷ مرداد ۲۵, جمعه

همه وقت

دم غروب
آسفالتِ خیس
قدم زدن
کوچه ی لیز
کیپه آسمون
ابر سیاه
بارونِ ریز
بچه کجا ؟
خنک تازه
چه حالیه
آب نپاشه
موتوریه
دم غروب
ستاره نیس
پشه ها حمله
نیشای تیز
دم کرده هوا
خونه با صفا
پنکه میگه
مُردم به خدا
شرجی رو نگو
عرق دم به دم
تابستون میاد
پنکه فداتم ٢
صلاتِ ظهر
گنجشکه جیک
دمِ ساحل
گرما و ریگ
صدای توپ
چِته بچه
نکوب دیوار
میگه به تو چه !
چشای گیج
سرهای داغ
آفتابِ تیز
حتی تو باغ
صلاتِ ظهر
انگاری خُب
طنینِ گیتار
یه فیلمِ شعار
زنبور پی آب
برگا به تکون
صدای کلاغ
نسیم برسون
یه خوابِ نیمروز
رویـای آبـی
با بوسه پا شد
چه حسِ نابی ٢
امشب خدا
داره اون بالا
قصه ای میگه
به ستاره ها
قصه ی چراغ
قصه ی فراق
قصه ی قحطی
نداری سراغ ؟
امشب دوباره
ماه و ستاره
از خوشی میگن
تا ابر بباره
امشب نگاهم
رنگِ تو داره
یادت می اُفته
میخواد بباره . ٢

۱۳۸۷ مرداد ۲۲, سه‌شنبه

حجم آسایش

بازم بارون و
این ناودون
خیال بوسه ای پنهون
بازم یک روز تاریک و
فرار قطره از زندون
آهای بارون کجا بودی ؟
گُلا از غُصه پژمردن
توی یک فصلِ بی بارون
درختا منگِ تو بودن
ببار بارون که باریدن
فقط مرهم رو زخما نیست
ببار بارون امیدی تو
جای ترس و معما نیست
میخوام آهنگتو تا ته بنوشم
خنکا عِطر تو اینجا بجوشم
کبوتر خسته از روزای آبی
ببار تا شرم و تنهائی فروشم ٢
گُل از خاکستریها مُرد
شروع کن حجمِ آسایش
نگاه کن زرد و ناشادن
شروع کن وقتِ فرمایش
همه ساکت تو اون آوازه خونی
که رمز شادیِ دل رو می دونی
همه زخمیِ تابش فصل خشکی
تو رمز شادی و غم رو می دونی ٢
نم نمِ بارون
چیک چیکِ ناودون
داره می باره
شیطون و پرسون
نم نم بارون
از توی زندون
داره می باره
قطره ی گریون ( ٢ )

٣٠ خرداد

۱۳۸۷ مرداد ۱۸, جمعه

خسته نباشی گل من

خسته نباشی گل من
روزا واست سخت نگذره
تلاشت بی ثمر نبود
گرچه همش دردسره
خسته نباشی و همه
روزای خوب برای تو
توئی که پاک و روشنی
چشای من فدای تو
موجای ساحلو دیدی
رج به رجند ناب و یه رنگ
حرفای گفتنی زیاد
از دلِ دریای قشنگ
اون زمین ریگی توئی
که دریـا بندِ صبرشه
گرم و خاموش و مهربون
موجو به آغوش می کِشه
آبـی آسمون توئی
ابرا فقط میان میرن
بادا نوازشت میدن
چلچله ها بد اسیرن
اما همش شادی باشی
بذاری ابرا ببارن
موجا رو مدفون نکنی
شور و نشاط رو بپاشن ٢

خسته نباشی گـل من
ستاره ها فراوونن
اما تو کهکشون دل
خورشیدی اینو می دونن
عشق یه آسمون توئی
ابرا برات دِق می کنن
موجـا برات غزل میشن
دریـا رو قایق می کنن ( ٢ )

۱۳۸۷ مرداد ۱۵, سه‌شنبه

سرزمین برگ

اگه تو پستوی خاطراتِ برگ
اون همه هستی و مرگ
یاد جنگل اونو از باغ بگیره
دل سبزش می میره ؟
وقتی یادِ اون همه پرنده رو
حشره جهنده رو
درنده و خزنده رو
توی ذهن کوچیکش جا بگیره
دل تنگش می میره ؟
کنده شد یه روز بارون
وقتی سبز بود و بهارون
سرزمین مادری سایه های پدری
حالا دیوارا یه ناودون
با یه عده گلکای رنگ رنگ
با نهالای قشنگ
و یه گنجیشک که این دور و براست
با این مورچه ی زرنگ
همه چی کوچیکتره اما هنوز
شوق زندگی و رشد موج میزنه
هر گیاه تبلورِ امیدیه
هر جا باشه سبز میشه برگ میزنه
هنو آسمون میخواد سیر بباره
بازم این پرستوها میان میرن
بوی دود میاد همیشه تو هوا
تاکا هِی قد می کشن رو تن میله ها گیرن
هنو باد میرقصونه درختا رو
گلبرگا تموم قدن به زیر نور
برگِ سرخ تازه رُست بالا میره
تو نسیم شناوره غرق سرور .

اگه تو پستوی خاطراتِ برگ
با همه هستی و مرگ
یادِ جنگل اونو از باغ بگیره
دل سبزش می میره ؟ ٢

۱۳۸۷ مرداد ۱۳, یکشنبه

برای تو نازنینم

این روزا دل واسه گفتن
دیگه پروا نداره
برای تو رو شنفتن
دیگه اما نداره
دیگه پژمرده خیال اطلسی
دیگه می میره فِراق و بی کسی
اقاقی فرصتِ گل دادن نداشت
اما می دونم به دادم می رسی
نبض آغاز توئه تو شعر من
اون همه رنگای شاد و فانتزی
میدونم دلت گرفته از هوا
اما دَم بده تو تنها نفسی
وقتی تنهائی دلم رو میشکنه
این وجودِ بی رفاقت بی سره
وقتی کم دارم تموم عالمو
میگی خوبیا و دل یادت نره
یادت نره که چی داری
همه وجود و قلبمو
پشت گرمی و ارادمو
خنده امید و دستمو
یادت نره خدائی هست
زیبائی از وجودشه
همون که گرم و روشنه
این بودنا زِ نورشه
یادت باشه که با همیم
دونسته ها فراوونه
خدا رو شاهد می گیرم
غمو شکستن آسونه
یادت باشه فردا میاد
یالا که خیلی کار داریم
صداقتو شهامتو
سردرِ دلها میذاریم . ٢

این روزا دل واسه گفتن
دیگه پروا نداره
برای تو رو شنفتن
دیگه اما نداره
دیگه صورت واسه خنده و
امید و روشنی
اِندِ زیبائی میشیم
وقتی همیشه با همیم

این روزا همش واسه تو
این شبا و این تبا
وقتی کم آوردی اونجا
دلُ بسپُر به خـدا . . . ( ٢ )