۱۳۸۸ آبان ۲۲, جمعه

توی دستام چی می کاری ؟

چی میشد عشقمون همریشه بودن
یا که دوست داشتنمون یکی بودن
میشدم مثل ستاره روشن و
اون یه لحظه خودِ زندگی بودن
اگه کاشکی ها همه دود می شدن
عقلها بی خیالِ هر سود می شدن
یک یکی دو تا می شد به ضربِ مـا
چند تا قطره یهوئی رود می شدن
شاید این تقصیر ما شد که نشد
شاید یه عشقی هوا شد که نشد
شاید روزگار دلش از مـا گرفت
غم توی قصه ها جا شد که نشد
شاید و اما نمیشه رسم دل
یه نفر پابند و همخونه میخوام
تا سر کوچه میرم بازم میام
میگم اون دل که پریشونه میخوام
غم تو کاشکی نصیبم نمی شد
بی پولی شریکِ جیبم نمی شد
همه ماهی ها یه جوری عاشقن
قلابت دیگه طبیبم نمی شد ٢

منم اون عاشق آبـی
فکر کردم یه حس نابی
توی دام دریـا کوچیکه
من بیدارم خوابِ خوابی
ماهیگیر صیادِ شرقی
توی گرما توی شرجی
تو قفس مونده دلِ من
نه نمیخوام مزد و ارجی
تن تو یاس بهاری
تن من شعله ی سوزان
فکر تو زخمی صمیمی
قلمم از تو فروزان
ای که با تو جون می گیره
همه رنگای بـهـاری
وقتی تو منو نمی خوای
با یادِ کی بی قراری . . .

۱۳۸۸ آبان ۱۵, جمعه

نمیخوامت دوباره

تو که ما رو نمیخوای
به شهر دل نمیای
دیگه تقصیر من نیست
اصلاً از عشق چی میخوای
تو که نامهربونی
به فکر دیگرونی
نگاهت جای دیگه است
میگی که همزبونی
عزیزم نمی دونی
دلم رو می شِکونی
قلبم موند زیر پاهات
الهی که بمونی
بمونی و بخونی
که از عشق نمی دونی
همش دروغ و نیرنگ
جادوگری فُلونی
تو درگیرِ فسونی ٢

میگمت سرکار خانوم
یه بغضه توی گـَ لوم
دلت همش هوائی
نمیخوامت یک کلوم
میگی من سرکار خانوم
بیا بشین روبروم
دیگه بس کن گلایه
تمومش کن والسلوم
اشتب و خَبط در کار نیست
یار تو بچه غار نیست
دلم گواهی میده
که عشقت موندگار نیست
تو که ما رو نمیخوای
به شهر دل نمیای
دیگه تقصیر من نیست
اصلش از عشق چی میخوای
عاقل شدم دوباره
دیوار بی قواره
میشکونمت با حرفی
گریه فایده نداره
کی پائیز کی بهاره . . .