۱۳۸۸ بهمن ۴, یکشنبه

از زمین به آسمان

سر کاریم آسمون نه
چرا ابرات نمی بارن
خِیل این سبزای تشنه
نمی بینی بی بهارن
آره ابرا جلو چشمت
نمیخوان روز رو ببینی
اما عقلت چی میگه جون
چرا تو همش همینی
چرا هر چی ابر و باد گفت
پس تو این وسط چغندر
مثلاً بزرگترینی
نمیگیم بشو کلانتر
اما گوش کن بکن باور
این ورا خیلیا تشنن
همه زرد نحیف و غمبار
گاوهائی که خیلی گشنن
اصلاً به بالائی گفتی
که اوضاع پائین ردیف نیست
یه نمه مشکوکه مشکوک
بگو جونِ من رئیس کیست
چرا از غلام می پرسم
تو هم مثل ما حقیری
روز و شب دعا به لب باش
تا تو تنهائی نمیری
روزه ی سکوت گرفتی
دِق بدی این خلقِ عالم
وضعیت خیلی بی ریخته
شاید کم دیدی تو ماتم
آخه جونِ من فداتم
یه جورائی غیرتت کو
خونُ غسل بده با بـارون
یه ذره مروتت کو
این همه آدمُ کشتن
شیطونای تشنه ی خون
این همه سال تو جهنم
ندیدیم رنگِ مسلمون
آدمکها چه فراوون
دلی نیست تو کُنج سینه
مگه آدمی میتونه
این همه رنج رو ببینه
ببینه با بی خیالی
طی کنه روزای سنگی
با پرروئی هم بگه باز
بَه چه روزای قشنگی
چه نظام رنگ وارنگی !!
چه عدالت چه جفنگی
خدای نکرده خنگی
یقه ی حسین گرفتی
چرا با یزید می جنگی
پناه بر خـدا از دستِ
این همه دوستای دشمن
خـداجون مـا راه رو میریم
نخواستیم از دنیا بَتمَن
تاوانِ بی چشم و روئی
این همه سال پرِ نکبت
فرشته نخواستیم آقا
آتیش خیرش مصیبت
سوزوند ایـران و ایـرانـی
بی پناهی نگرانی
دنیاتون آتیش بگیره
ملتی ذلیل و فانی
آش نذریتون رو خوردن
قافله کشتن بریدن
توله سگ گرگی در اومد
نعش انسانُ دریدن
آسمون دلت نگیره
هنو مونده تا قیامت
اگه هفت دریا بباری
هنو اوله قَد قامَت
این نماز اونائی خوندن
شعر عشق با خـون سرودن
تا که ایــران شیـر باشه
پای گربه مون غنودن . . .

اول بهمن

هیچ نظری موجود نیست: