۱۳۸۷ خرداد ۳۱, جمعه

نداشت . . . اما

دیگر این دل قصد آواز نداشت
قصدِ راندن بر تن ساز نداشت
دیگر از بس که شبم تاری بافت
هجمه و ویل دگر با دگران راز نداشت
قاعده بودن ما بود در این دور جهان
دیگر او عِطر گُل غاشیه انداز نداشت
جمله آنان که بدین ره به قیامت رفتند
همه آن صحبت نان بود دگر ناز نداشت
هر لبی خجلت و اندوه تهی تر می تافت
سالکی روسیهی بود بشکن و بنداز نداشت
راغبان ثانیه را زنگ زدند آخِر شد
دگر آن صحبتِ جان رفعتِ ایاز نداشت
صاحبان جمله به کنجی نگهند خُرد و خموش
همه جا کوبش دل بود دگر جاز نداشت
من نگویم که همه اهل جهان با مایند
لیک بسته است حرم عابد و فیاض نداشت

هیچ نظری موجود نیست: