۱۳۸۸ شهریور ۱۰, سه‌شنبه

مـا هسـتیم

تسلیم آرامم
دروغ نمی خواهم
برای تو هر شب
تـرانـه می خوانم
تسکین پنهانم
بـارانِ چشمانم
در انتظار صبح
پُر شوق در راهم
بی دل پریشانم
کو مرغ طوفانم
زخمی تر از لبخند
یک عشق ایـرانـم
از ارتجاع سیاه
تا این پشیمانی
یک مملکت در خون
یک خِیل قربانی
سـهـراب ها دیگر
بی رستم و گودرز
یکتا یـل مایند
آمالشان بی مرز
با واژه هائی سـرخ
با دستهائی سـبـز
در این ظَلام نورند
ما زنده ایم این نبض
آنها که جـان دادند
گُل واژه روشن شد
تـغـییر پسِ تحقیر
این خـانـه بی من شد
بی من که ما گشتیم
با همتِ مـردم
از خوابِ سی ساله
بیدار پستی گم ٢

تـرانـه ام خواهـر
حالا که آزادی
حالا که می دانم
بس داغ جـان دادی
آن تن مثالِ وطـن
پُر زخم و نشتر شد
بوزینه فرمان داد
جلاد عنتر شد
نام سیاهِ مـرگ
از جعبه ها بیرون
تا پستِ بی مقدار
باری دگر شر شد
تـرانـه ها مردند
غرور ویران شد
دوباره می سازیم
این شوق ایـمـان شد
با تکه تکه ی روح
با تکه تکه ی جان
حالا که مـا هستیم
این آشیان ایــران . . .

هیچ نظری موجود نیست: