۱۳۸۹ شهریور ۱, دوشنبه

فرصت دوباره

هستم اگر می روم گر نروم نیستم
شاعر بی آرزو من مگسم چیستم


دریـا هر روز سر جاشه
من و تو قبلیا نیستیم
دریـا که موج پا به پاشه
من و تو چرا بایستیم
من و تو مـا شده بودیم
خیلی حرفا گفتنی بود
چرا حسرت و جدائی
عشقِ مـا که موندنی بود
خیلی شعرا خوندنی بود
دستامون سرودنی بود
اما گوش کن تو همونی
همه فکرا شدنی بود
دلامون تشنه ی چیدن
از همه بدی بریدن
تنمون ساحلِ گرمی
رنگِ آفتابو چشیدن ٢

تو میگی که یک خیاله
حرفِ فرصتِ دوباره
من میگم این جوریام نیست
حالا موقعِ شکاره
دلمو صیدِ خودت کن
وقتی مَد داره و شرجی
تور و قایقم نمی خواد
چنگِ تو نداره خرجی
دریـا هر روز سر جاشه
من و تو ماهیِ عیدیم
آره تُنگمون کوچیکه
وقتی دریـا رو چشیدیم
من و تو مـا میشیم آخر
اگه دستامو بگیری
شک نکن یه عشقِ پاکه
نگو بازم یه اسیری
خـدائیش بی من می میری . . .

هیچ نظری موجود نیست: