۱۳۸۷ فروردین ۳۰, جمعه

بهار

قلم رُست و دلم رُست و گیاه رُست
به ساقه برگ نو این تکسرا جُست
بهاری دلکش و ابران و باران
گیاهان سبز و یکتا جویباران
نوای چَِه چَه از هر پر و بالی
به بالا بنگری آبی بهاری
دلت را زنده کن با بوی رُستن
که گوید وقت مانده ست تا به خُفتن
صدای زندگی با هر درختی
خدایا شکر ماندن شکر بختی
همه رنگ از تو می پاید دلاویز
به اوجِ گونه گونت رقص پائیز
الا ای ذات زیبائی الهی
به نور و روشنی تنها پناهی
قلم رُست و دلم رُست و گیاه رُست
تو تنها عشق بودی که جهان جُست

هیچ نظری موجود نیست: