۱۳۸۶ آذر ۹, جمعه

فکر فردا

دل من تنگِ غروب
دل تو آبی صبح
دلکم گریه بسه
شب به آخر میرسه
رونقِ تنهائیا
با سحر سر میرسه
ای تو روشنی طلوع
رنگِ آفتابی تو
تاریکی رو میشکونه
از غم هیچ نمی مونه
غروبِ بی کسیا
می میره نمی خونه
جنس من از شبِ سیاه
در به در و خیال به سر
که چه کنم نمی تونم
از رنگِ آبیت بخونم
جنس تو از مخمل صبح
گرمای مردادِ لبات
می میرم و زنده میشم
با داغِ خوبِ بوسه هات ۲
می دونم یه روز میای
خنده رو واسم میاری
دل تنگِ غصه دارُ
زیر بارون می کاری
می دونم نمی دونی
دلم هواخواه توئه
وسطِ میدون سنگی
کدومش راه توئه ؟
فکر فردا
فدای حرفا
فریبِ شبها
آخ چه کنم ؟
فرصتِ تو
فسردن تو
فقط توئی تو
چی بخونم ؟ ( ۲ )