۱۳۸۶ مرداد ۱۵, دوشنبه

تو حامی عدالتی

میگم که اون خاکِ دلت
واسه تنای مردنی
در به در خیال تو
منگای مستِ سوزنی
میگم که سازای قشنگ
رد میشن از کنار تو
از کوک شدن آخ سیر میشن
فالش میزنن تو غار تو
ساعتِ ابری شدنه
وقتی که تشریف میاری
ماه و خورشید لرزونن و
ترس تو دلاشون میکاری
اگه خدا بخواد بری
دعای شهر پشتِ سرت
با کله میری تو بهشت
جهنم میشم یه وَرِت
ما تو زمین دعاگوتیم
سهم ما این بوده آخه
جون من فکری نشیا
زمین ما خودش کاخه
دوری و دوستی نعمته
خدا خدام از حاجته
نکبت نگیره اون هوا
جهنمم یه نعمته
بهشتو خرجش نکنی
پای این خلقِ غربتی
ستارهها می افتن و
جمعه شب میرن الواطی
خلاصه اندِ رحمتی
بهشت و حوری پاپتی
سر نزنن به خواب تو
تو مخزنی تو رأفتی . . .

ا . راغـب / ساعت ده / ۲۸ فروردین
لنگـرود

هیچ نظری موجود نیست: