۱۳۸۶ شهریور ۱, پنجشنبه

نه که اما آخه

میگن اون ته قدیما
اونجا که بو خاک میاد
مردمون رسمائی داشتن
من که یادم نمی یاد
بذا تا خودش بیاد :

تنوره ی دیو سیاه
تو این دو روزه ی تباه
نه که معنا نداره
آخه دلخواه نداره
ساعت شوم و وقتِ بد
ستاره ی اقبال و مد
نه که اومد نداره
آخه سردرد میاره
گربه سیاه و نردبون
بخت و اقبال کهکشون
نه که حرفه سرابه
آخه ساعت می خوابه
نحسی سیزده پیش
شرارت سه دونه شیش
نه که ایمون ندارم
آخه سر در نمی یارم .

حالا دیگه اون شغال
هر چی زوزه می کشه
آفتاب بارون می کنه
میگن طفلی ناخوشه
حالا هی آب می پاشم
تو حیاط تو باغچه مون
نه که جن پرون باشم
آخه شبها وقت دارم
حالا یک روز دیگه ست
یک شروع و وقتِ خوب
دل ضعفه باز سر صبح
جیک جیکه تا به غروب
یکی فوت کنه منو
واسم آیه بخونه
نه که من خرافیم
آخه شانسه بشمارم ؟ ! ! ۲

وسط تابستون
ا ـ راغب

هیچ نظری موجود نیست: