۱۳۸۶ مرداد ۲۴, چهارشنبه

شرک مجسم

این شعر رو هدیه می کنم به همه ی عاشقان ایران
Naughty Child Roguish
Sanctimonious of Rubbish
Screw You Shit Hellish
حرفای داغمو ببین
به این ترانه شک بکن
تب زده ی خیالتم
فکرای ضدِ تک بکن
نه یه صدای آشنا
نه اون دلای بی گناه
سکوتِ ممتد و یه شک
سقف شبم چه بی پناه
یه اعتراض منزجر
یه همفرازِ منتظر
به باور اون خرقه پوش
اونکه نیومد بی روتوش
دستای داغمو بگیر
این نیمه جونُ بسوزون
بالا آوردم تو رو باز
خطّای برزخُ بخون 2
عُق بزن این تنهائی رو
نفس بکش که گندابه
دور و برِ شلوغیا
شروع صد تا مردابه
عذابه این جون کندنت
از تو به شب نمی رسم
از تو به تاریکی محض
از تو به تب نمی رسم
لعنت به اون خدائی که
به این سگهای گشنه
پاپتی های تشنه
نفرین کرد و مشکوکه
جون تو کوکِ کوکه
لعنت به تو کثافت
به زشتیت کردم عادت
لجن پوشِ قشنگم
حماقتی حماقت .
خفه شو گوش کن چی میگم
سگ توله ی زیادیا
کرمای مغزتو بریز
توی گلوی شادیا
توی نگاه اون خدا
که زُل زده به باقیا
تُف کن به روش
فضله ی موش
فکر کن و داد بزن تو روش
ای تو خدای کاغذی
خدای خشمِ خرقه پوش
دیگه من عابر نمیشم
تو کوچه های بی سروش
تو محضر خدائیم
که مهربونه میگذره
از کرده ام ناکرده ام
که برده ای نابنده ام
ای تو به شرک خود فنا
خود را خدا خوانده به جاه
شیطانِ بی دستار و عهد
کینت به دل بوده است و جهل
نفرت نگات شک تو چشات
دروغه از سر تا به پات
شرمنده باش تا به ممات
جهنم و آتیش فدات .
ای تو خدای مهربون
ای تکچراغ شبمون
بصیرتی تو کن عطا
به این سیاه و بی پناه
سر تا به پا غرق گناه
عطرت حیاتِ هر پگاه
آغاز مهر نور سپهر
کن یک نگاهم یک نگاه 2

به مانند افسانه ای آیندگان بر خواهند خواند قصه ی ناخوانده ی ما را .

هیچ نظری موجود نیست: