۱۳۸۶ مرداد ۲۷, شنبه

در خلوت من


ببار ای چشمم از حسرت دوباره
به باغ و کوچه های بی ستاره
ببار ای روح افشان از تهاجم
که بازم ببر زخمی بی دیاره
ببار و قطره قطره همرهی کن
بر این جسم پُر از رنج و شراره
ببار آسون نمیشه زندگی کرد
که وحشت توی رویا بی شماره
به خاک خفته با خون تو عاشق
دیگه حرمت نداره این شقایق
به زندون سکوت و سادگیمون
ترنم مثلِ هذیونِ دقایق
ستایش می کنیم اون رفته ها رو
که فردا اسمی از اونا بمونه
به جونِ هر چی سالارِ شهیده
همه مُردیم و موندیم بی بهونه
ببار ای چشمم از غربت دوباره
که موندن مرگه و خوندن شعاره
ببار و قطره قطره همرهی کن
که بازم ببر زخمی بی دیاره .
۱ فروردین ۸۵ لنگرود

هیچ نظری موجود نیست: