۱۳۸۶ مرداد ۲۲, دوشنبه

دچار

سایه ام بر آب
خوب می دانم
این گِل آلوده
آبیِ من نیست .
وین گذرگاهم
خوب می بینم
این نیاسوده
پای رفتن نیست .
وان نشانی از
شور منزلگاه
خوب می شنوم
لیک زین نُزهت
خاطر من نیست .
شاد می گریم
تلخ می خوانم
فاش می پرسم
در صبوح نیک
راهِ شبگن چیست ؟
شب
نشانی از
روشنی بوده است
سرپناهِ وهم
همگِنی بوده است
هان در این محشر
راز شبنم چیست ؟
رای شبگردان
ترسِ بیهوده است
ای بسا افسون
در زمین بوده است .
تائبانی نیک
گبریانی چند
با سیه پوشان
صورتی بوده است .
صورتِ سایه
صورتِ تردید
صورتِ انســــان
که گُزین بوده است .
من در این
شبزار
راویم امّا
راوی دیدار
راوی لبخند راوی سیمرغ
شب شکن شب یار
آسمان نیلی
روز مهتابین
کس نبود ای دوست
زین سبب گردی
پرسد آیا نِه
یا که مجانین ؟
هم چنان تیره
تُرد پُر آزرم
این شبِ شیرین
این شبح پُر شرم .
ای سحرگاهان
از تو می پرسم
در صبوح نیک
بر رخِ دلدار
راز شبنم چیست ؟

هیچ نظری موجود نیست: