۱۳۸۶ مرداد ۲۷, شنبه

چون چشمه ساران

در روز باران
خنده شکفته
صدای وحشی
دیگر نهفته
پیدا و پنهان
لبان عطشان
بوسه به جا بود
هر آن و هر آن
ای کبریائی
سطور ایمان
ز ما مرنج و
دمی ز بر خوان
آن شعر طوفان
که قلب ما بود
از ما رمید و
دمی نیاسود
دلت که دریاست
ای سبز رحمان
غنچه به سویت
لبش بخندان
کلام آخر
کلام مرگ است
گر با تو باشم
چه سهل و آسان .
اما تو آئی
دلم به راته
چشمم به دریا
ابری نگاته
در روز باران
صدای غرش
با دستی نمناک
بر تن نوازش ۲
ای غم زدایم
سفیر رحمان
کنون جنون است
صدای ایمان
تنی بلرزان
دمی بسوزان
که گر گرفتم
ز هرم باران
منی که جنس
آتش خشمم
خاکسترم کن
بی تاب مرگم
این سقف نیلی
به رنگ ما شد
خاکستری شد
تا جای پا شد
جا پای باران
قطره به قطره
جا پای ایمان
ذره به ذره
دلت نلرزان
از وحشت آن
کینه ی هر آن
خدا بزرگه
خدا امیده
خدا پناته
تا به سپیده
سپیده ی وصل
به رنگ آبی
خدا تنش کرد
چه رنگ نابی ۲
ترم ز باران
خیسم ز حالت
نمناک بویت
لبریز باران . . . (۲)

هیچ نظری موجود نیست: