۱۳۸۶ مرداد ۲۷, شنبه

پرسش

از این تسلسل ناهمگون
از این تواتر خشم
از این تکثر منگ
از این شیطان افتان
از این ترس عریان
از آبی منجمد
از این ترس بخت آور
از این ننگ همه گیر
از این طاعون تنهائی
از این تکرار بی فرجام
از این لبخند رسوائی
از این سر در گریبانها
از عاشق پیشگان درد
از آن کابوس ساعتها
از آن رنگی ترین فریاد
از آن زنهار نازک پوش
ز تو می پرسم آخر
روح بی پایان
صدائی نیست فریادی
مگر مردند ماتمها
مگر کشتند ساغر را
مگر این زنگی موجود
ستانده خشم پیکر را
رهانده جان دیگر را
غروری نیست من شادم
ز دیگرباره آزادم
ز تو از سایه ات پرسم
مرا مانده است فریادم
کنارت با همه سبزم
نگاهت دوست می دارم
تو صهبای همه امید
مرا نوری است تا جاوید
دلت گرم از غرورت باد
نگاهت باد تا آباد
صدایت شرم ساعت کش
همه رامش سراسر شاد .

۱۲/تیر/۸۵

هیچ نظری موجود نیست: