۱۳۸۶ مرداد ۲۲, دوشنبه

خاموشی

تو حریم سردِ این شب
نمیشه از تو سرودن
نمیشه حتی یه لحظه
از تو و از فردا خوندن
توی بی جائیِ جاده
که تن یخ بسته اسیرم
نمیشه با یادِ اسمت
توی تنهائیم بمیرم .
من همون صورتِ پنهون
توی شبهای درازم
روی عریونیِ جاده
من سراپا التماسم

( به زیارتِ تن تو لب من زائر شب شد
به حکایتِ غم من تن تو تشنه ی تب شد )

تو حریم سردِ این شب
که دلم تنگِ یه رویاست
عشقِ تو چله نشین
سوکِ غوغای شب ماست
توی بی حرفی این راه
این سکوت یه جور معماست
ماهه یخ ستاره تگرگ
این چه جور تعبیر رویاست
این چه جور شبِ بی فرداست

من همون صورت پنهون
توی شبهای درازم
روی عریونی جاده
من سراپا التماسم
من سراپا غرق رازم .

هیچ نظری موجود نیست: