۱۳۸۶ مرداد ۲۲, دوشنبه

روزنه

به دکتر افشین یدالهی
این سوی
نفرت ٬ کرانه ها را با خون خضاب کرده
ابرِ ریا ز جانب راه صواب کرده
پیمانه ای دروغین جمعی به خواب کرده .
آن سوی
اِستاده سحر
با رسم و رای دیگری
در کار گنگ خاکیان
زنهار اگر یاری کند .

شوریدگان بس دیر نیست ؟

آن سوتر ٬ آن سوتر نگر
این سو مگر زنجیر نیست ؟
این سو به سیم خاردار
اینجا مگر تزویر نیست ؟
آن سوتر ٬ آن سوتر نگر
اینجا مگر تردید نیست ؟
این سو به آوار سکون
هر رهروی نومید نیست ؟

این سو غبار آینه
آن سوی شط رو
پا بنه
آن سو که مرز هیچ نیست
آن سو که جان در گیر نیست .
آن سوتر ٬ آن سوتر نگر
آن سوی اوهام قفس
آن سوی که رنج هیچ کس
مستی شب افزون کند .

آن سوتر ٬ آن سوتر نگر
اینجا مگر زنجیر نیست ؟
این سو رواق خاطره
در بند زین شبگیر نیست ؟
این سوی به کام موعظه
این عشق را تحقیر نیست ؟

دیوارها دیوارها
تا بیکرانش بندگی
حصر شب و جا ماندگی
در ماندگی تردید نیست ؟
پای بستِ این سنن
دیوانگی شب رو شدن
هر کس به راه خویشتن
این هرزگی جاوید نیست ؟

شهر ددان یک خانه است
ویرانه است ویرانه است
شهر خموشی مرده است
تو خود صدای خویش باش .
آن سوی دیوار جنون
با چشم خود ما را ببین

ما تکدرختان زنده ایم
ما تکدرختان زنده ایم .
دیماه ۸۲
اهواز

هیچ نظری موجود نیست: