۱۳۸۶ مرداد ۲۱, یکشنبه

بر آسفالتِ خيس

یه راهِ بی عابر
چراغها خاموش
ماه بی چهره
شبانه ای مدهوش
ستاره آویزان
به گنگِ این مه دود
لبان ساعتها
ز غمگِنی فرسود
نوای این غوکان
به گوش شب عریان
به خطّ نیزاران
زبانه ای رقصان
زبانی از شعله
ز چاهسار نفت
گُزینِ بی یابان
چو شمع در برمان
نگاهِ من خیره
به طرح آدمها
درون آن سامان
به خانه هایی شاد
شب است و من تنها
صدای پمپی آب
نوار ابری گُنگ
بر روی این پاسگاه
دو ساعتِ گریه
دو ساعتِ لبخند
دو ساعتی ترانه
به یادِ بودِ خانه
مهی که می آید
صدای زوزه ی سگ
شبی مثِ هر شب
دوباره خنده و شک ۲
یه راه بی عابر
چراغها خاموش
ماه بی چهره
شبانه ای مدهوش
واسه تمام سربازان وطن همانان که ساعتها در پاسداری از کیان میهن
تنها قلبی تپنده و گرم جانپناهشان است .

هیچ نظری موجود نیست: