۱۳۸۶ مرداد ۲۱, یکشنبه

يه قصه ی عاشقونه

یه بازی کودکانه است
یه خط روی ماه کشیدن
با تو به بن بست رسیدن
رو لبه ی تیغ رقصیدن
یه شاخه ی بی جوونه است
یه حرفِ نو از سادگی
با تو همه سرخوردگی
در فصل سرسپردگی
غم یعنی یه سکوتِ کم
ترانه های دم به دم
تا تهِ تنهایی میرم
اون وقته که من تو میشم
شب یعنی اون نگاه تو
گلبوسه های نو به نو
اسمتو باور می کنم
رویا رو از بر می کنم
یه نامه ی بی نشونه است
از داغ و دردِ زمونه است
یه هق هق بی بهونه است
اون دل که شد پناه تو
ترس یعنی فهم زندگی
تا منتهای بندگی
اظهار تن سرمای مرگ
اینه نشون تو یکی ۲

هیچ نظری موجود نیست: