۱۳۸۶ مرداد ۲۴, چهارشنبه

شرجی ترين رويا

به پاس عشق و آئینه
فقط یک بوسه با من باش
فقط یک دم
فقط این کم
من بی قصه را دریاب
به دنیای سکوت من
فقط تکرار بی فرجام
فقط سودای بی انجام
فقط شرجی ترین رویا ۲
به نام کمترین فریاد
به نام همسرای درد
به یاد هر چه بیهوده است
صدا بوده است نفس بوده است .
اگر کهبار هر مرگم
اگر سرشار هر سایه
منم آن فرصت دیدن
در این رهوار بی مایه
اگر شکم ترا عصیان
اگر هستم چه درد آسان
مرا دریاب به نام تو
من بی قصه را دریاب .
به پاس عشق و آئینه
در این محشر تو ای نایاب
به کام رای بی جایم
در این فرصت مرا برتاب . . .

تیر ۸۳
فقط جای یه ترانه ی عجیب الخلقه خالیه
فقط صدای فریادی که هجاها رو می کشه ٬
فقط صدای روح کُشون من .

هیچ نظری موجود نیست: