۱۳۸۶ مرداد ۲۲, دوشنبه

سهم


می دونم باز شاکی هستی
از من این منِ شکسته
از منی که روز و شبها
با توئه با توی خسته
می دونم خیال نداری
دلتو گرو بذاری
واسه ی تنِ خمارم
یه وثیقه ی قراری
حالا که خوابت نمیره
شب شده عَد شبِ یلدا
برو بابا دیگه بس کن
قُر قُرُ تا صبح فردا
نبینم گریون چشاتو
اون چشای قرص ماتو
خیلی روشنه حقیرم
واسه اون زیرآبی میرم
که تو شب دلُ نبینی
از توش تنهائی نچینی
ضرب و زورت کُل واسه من
دل شورت کُل واسه من
اما از تموم دنیا
آخ یه ماچت بسه بر من
یه دفعه صدا نیاری
توی تنهائیم بپیچه
یه دفعه هوا نیاری
دل تنگم بدهیشه
یه دفعه نوا نیاری یه دفعه شفا نیاری
این دفعه خدا بیاری
از ازل تا به همیشه
اینه اصل و رگ و ریشه
اینم تازه هفتمیشه
نگو که نباشی بی تو چی میشه ؟
روز اول هفتمیشه
هفته ها سنگه نمیشه
دل تو شکسته میشه
نه که این سر آخریشه
این دنیا خسته نمیشه
میکَنه با داس و تیشه
دلی که سنگی نمیشه
دیدی که گفتم سیریشه
تا رو خاکی یادته بدجور حالیشه
(( تو هم از نسل قدیم ترائی می بینم ))
کُرکُری خوندن یکیشه
ماتِ ماتی نگو پاتی
که آخه مهره نداری
یه سرباز تک پیاده
بدونِ اسلحه ساده
توی خونه ی سیاه
گیج و فتاده .
بعدِ تو بعدِ من و تو
خیلی ها میان و میرن
اما هیچ وقت نمی فهمن
یه جورائی گیرِِ گیرَن
باز دمم گرم بشمار زنگُ بزن
ما که وقت داریم شعار شعار بدیم
هم فکر و وقت و وسیله
بندا بیرون صدا رُ
هوار بکش سهمِ خودت
کهکشون خیلی بزرگه
بگو تا نکندتت
که خیلی دیره
خیلی دیره .

هیچ نظری موجود نیست: