۱۳۸۶ مرداد ۲۷, شنبه

رویای محال

اگه دلم سیاه بشه
دوباره آبیت می کنم
فانوسک خیال من
باز چل چراغیت می کنم
اگه صدا صدام کنی
سیاهی از یادم میره
سفیدی آفتابی میشه
تباهی از نگام سیره
دیگه برام سقف خیال
میشه قدِ هفت آسمون
ستاره ها چیده میشن
از روی بومِ خونمون
ترانه تن تن می زنه
زبونا بوم بوم می خونن
ستاره چشمک می ریزه
دلا گُرُپی می میرن
می میرن از دست هوات
از شوخیا و خنده هات
شونه تکون دادنی و
هول هولکی رقصِ پاهات
خدا فقط صدات کنه
دلم که گیرِ رفتنه
طراوتِ تنُ بگیر
بسپر که وقتِ گفتنه
گفتنِ اینکه عاشقم
حالا یه کم زور زورکی
نگا نکن مستِ تواَم
این عشوه هامم الکی
رسیده وقت معجزه
کلوم آخرُ بگم
دیگه هلاکِت نمیشم
بازم بگو که بی رگم
ستاره ها تموم میشن
دلا می پوسن از خیال
یه حرف راست تو زندگی
در پیِ رویای محال
لنگرود

هیچ نظری موجود نیست: