۱۳۸۶ مرداد ۲۲, دوشنبه

چی شده ؟

تو تنهائی مثِ
شب های تکرار
کُنجت خلوت ترینه
نازنین یار
تو که بارون ترین
ابر سخائی
نگاهم کن بگو
بی ما کجائی ؟
تو در پیشم ولی
دور از تلاطم
تو اون موجی که ننگش
خواب و آروم
تو رو دریا میگم
آبی ترینم
یه پهنه پر ز احساس و خروشی
واسه خاکی ترین مخمل نسوزی
تو سبزی باقی و در خود خموشی
یه پارچه شوری اما
بی هیاهو
صدام کن من که خوابیدم
چشات کو ؟
لبای ترس و وحشت
آخرینه
تهِ گرما و احساس
اولینه
شبام پژمرده شد بی اسم نازت
هراس آخرم اون یکه رازت
تو محزونم نکن لبخند پرواز
فراموشم نکن آبی ترین راز
بگیر و خنده کن بشمر هوا رو
دستم قلبم دلم این بی نوا رو
که تنهائی توی
خونم نجوشه
صدام بی رونقه
لبهام خموشه
تو تنهائی ولی
من در کنارت
اگرچه خُرد و کوچک
در جوارت
میگم حالا که لبخندت ولو شد
همه حرفام چرند بودش یهو شد .
۹ / خرداد / ۸۵
لنگرود

هیچ نظری موجود نیست: